الیناالینا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

الینا برکت زندگی مامان و باباش

الینا در تولد

1391/5/2 11:45
نویسنده : مامان بهاره
287 بازدید
اشتراک گذاری

niniweblog.com

سلام  الینا خانومی

دختر مامان این روزا خیلی خیلی شیطون شدی و از فضولیت دلت نمیاد که راحت بخوابی نگرانی که یه موقع نکنه خدایی نکرده از قافله عقب بمونی  الینا خانومی دیگه واست بگم که تازه گیا شبات نمیخوابی و همش دوست دار ی بازی بازی کنی

 niniweblog.com

الینا خانومی  25 تیر تولد مهسان بود با هم رفتیم خونه خاله بهنوش برای تولد مهسان خانم 4 ساله عزیزم وقتی بچه  میبینی خیلی خوشحال میشی دلت میخواد همش با هاشون ارتباط برقرار کنی و حرف بزنی واسه خودت با صدای بلند با مهسان و امیر ارسلان حرف میزدی عزیزو تولد مهسان بخاطر اینکه صدای موسیقی  زیاد بود و شما هم گوش درد نگیری مامانی و شما همش تو اتاق مهسان بودیم

niniweblog.comniniweblog.com

 مهسانم برای اینکه الینا رو دوست داره تولدش و ول کرد و تو اتاق میخواست پیش تو باشه بعضی وقتا هم حس حسودیش گل میکرد و دلش میخواست اذیتت کنه ولی دخملی مامان اونقده بامزه از خودت دفاع میکردی خندم میگرفت وقتی مهسان نزدیکت میشد یا گردنبدشو میکشیدی یا موهشو  بعدشم که اگه چیزی که می خواستی بهت نمیداد جیغ میزدی و ازش میگرفتی  مهسانم مجبور میشد دیگه باهات کاری نداشته   الینای مامان و باباییت  از این که میتونستی از خودت دفاع کنی خوشحال بودیم و اینکه از این نی نی های زر زرو نیستی خدامو شکر میکنم و امیدوارم که همیشه همینجوری با همین اخلاق ادامه بدی

niniweblog.comniniweblog.com

از تولد مهسان و کارات واست بگم وقتی صدای آهنگ می شنیدی سریع دو تا دستاتم تکون میدادی و واسه خودت دست میزدی میرقصیدی وقتی بادکنکارو میدید ی با انگشت اشاره نشون میدادی و بلند بلند حرف میزدی و منو نگاه میکردی که بهم از اون بادکنکا بده

niniweblog.com

وقتی تولد تموم شد  و خواستیم بریم خونه مامان خوشحا ل بود که  از خستگی غش میکنی و تا صبح میخوابی ولی تازه تو خونه که رسیدیم بازی میخواستی هر کاری میکردم که بخوابی  بلند میشدی میشستی و میخندیدی

 niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)