الیناالینا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

الینا برکت زندگی مامان و باباش

تولد الینا و شروع مدرسه

سلام الینا جونم الان که دارم برات مینویسم  7 مهر ماهه و شما از اول مهر مثل بچه مدرسه ای های بامزه ولی خیلی کوچو مقنعه و مانتی مدرستو میپوشی و ساعت 6:40 سرویست میاد دنبالت وقتی صبحه میخوام بیدارت کنم خیلی برات نگران و ناراحت میشم دلم نمیاد دخملی 5 سالمو بیدار کنم و اذیت بشه ولی چاره ای نیست باباتم که باید بغلت کنه از این ور به اون ور  شما رو رو ببره تا حاضر بشی و تشریف ببری حالا باید توخونه عکساتم بزارم عزیزم اونقدر با لباس مدرسه خوشگل میشی دوست دارم همش بغلم بگیرمت و نگات کنم راستی چند روز قبل مدرسه ها تولدت بود مامان و باب چقدر تلاش کردن تا بتونن یه تولد خوب همونجوری خودت دوست داری برات بگیریم. عزیزم چون سالا پیش به خاط...
7 مهر 1395

5 سالگی الینا

سلام به دختره ناز و باهوشم   بعد مدتها وقت کردم بیام  تو وبلاگت  الان که برات مینویسم دیگه 5 سالت شده  و خیلی خیلی شلوغ و بامزه شده   گاهی اوقات اروم و خوش اخلاق گاهی اوقات قاطی  پاطی و بد اخلاق به هیچ صراطی مستقیم نیستی همش داد میزنی به  حرف هیچ کس گوش نمی دی  هنوزم عاشق آب بازی ساعتها می ری حموم و با خودت و وسایلت بازی میکنی  وقتی بازی میکنی و با خودت و عروسکات حرف میزنی .  چند  روز پیش از مهدت ویروس گرفتی و اسهال شدی و بالا می آوردی بردیمت دکتر دکترم بدتر مارو ترسوند و گفت باید بستری بشی خلاصه من و باباتم بدون این اصلن شنیده باشیم دکتر چی میگه داروهاتو خریدیم و امپولاتو زدی ...
28 تير 1395

الینا در عروسی

  اینجا الینا خانومی رفته بود عروسی و ازصبح هم  برنامه ریزیهاشم کرده بود و مواظب بود خدا نکرده یه موقع تنهایی آرایشگاه نرممامان منم ببری ها میخوام  خوشجل بشم (به زبان الینا) بلاخره هم موفق شد و خودشم تازه نظر هم میداد که موهاش چه جوری بشه.....................   ...
17 آبان 1393

تولد 3 سالگی الینا خانومی

سلام عشقم تولدت مبارک دخترک گلم چه زود گذشت روزی که بدنیا اومدی و همش استرس داشتم  و تو هم همش گریه میکردی حالا واسه خودت اونقدر حرف می زنی و شیطون شدی که حرف نداره عزیز دلم امسال بخاطر مسائلی که بوجود اومد نتونستیم برات تولد بگیریم ولی بابا خسرو تصمیم گرفتیم حالا که میری مهد اونجا برات تولد بگیریم خلاصه چهارشنبه که 26 شهریور بود برات یه کیک کیتی خوشگل سفارش داده بودم  و کلی کلاه تولد و بادکنکم برات خریدم و با بابا خسرو کیک و گرفتیم و با مامانی امدیم مهدتون وای که چه خوشگلت کرده بودن لباساتو داده بودم که برات بپوشونن  و حسابی هم موها تو خوشگل کرده بودن وقتی من و مامانی رو با کیک  دیدی از خوشحالی نمیدونس...
15 مهر 1393

کیش93 پاساژ دامون

الینا در پاساژ شهرکی که توکیش بودیم و خیلی از پیانو خوشت اومده بود اینم عکس الینا با محمدرضا گلزار که توکیش کنسرت داشت و تو شهرک ما بود و داشت خرید میکرد ...
9 ارديبهشت 1393

ماجراهای الینا خانومی در جزیره کیش سال 93

بعد مدتهای طولانی به وبلاگت اومدم تا از کارای جدیدت واست تعریف کنم که وقتی بزرگ شدی بدونی چه خبر بوده سال 93 مسافرت کیش رفتیم که شما خیلی بهتون خوش ذشت طوریکه حتی دلت نمی اومد  حتی شب ساعت 4 هم بخوابی از خستگی کلافه بودی ولی از رو نمی رفتی  صبح که چشاتو از خواب باز می کردی تا منو می دیدی بی مقدمه میپرسیدی میریم بیرون بریم دیگه  وقتی هم می رفتیم کنار دریا اگه شب بود میگفتی دریا خوابیده چراغاشو خاموش کرده راستی تا شکلات فروشی میدیدی سریع داخل مغازه می شدی  و واسه خودت انتخابم میکردی به همین راحتی بعدم دیگه حالا انتخاباتت مگه تموم میشد ............ ولی خیلی دختر خوبی بودی اذیت نکردی فقط کچلمون کردی یه جا بند نمی شدی دو...
9 ارديبهشت 1393

نماز خواندن الینا

الینا خانومی خونه مامانی میخواست مثل مامانم نماز بخونه خلاصه اونقدر ادای نمازخوندن مامانی رو دراورد که براش مقنعه چادر نمازو سرش کردم و شروع کرد به نماز خوندن چقده خنده دار دعا میخوندی دخملی الهم صل محمد الله و اکبر و همینطوری میشستی و پا میشدی تو سجده هم که می رفتی دیگه بلند نمی شدی وای که چقده بامزه نماز خوندی .................... ...
26 بهمن 1392