الیناالینا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

الینا برکت زندگی مامان و باباش

تولد الینا و شروع مدرسه

1395/7/7 16:03
نویسنده : مامان بهاره
257 بازدید
اشتراک گذاری

سلام الینا جونم الان که دارم برات مینویسم  7 مهر ماهه و شما از اول مهر مثل بچه مدرسه ای های بامزه ولی خیلی کوچو مقنعه و مانتی مدرستو میپوشی و ساعت 6:40 سرویست میاد دنبالت وقتی صبحه میخوام بیدارت کنم خیلی برات نگران و ناراحت میشم دلم نمیاد دخملی 5 سالمو بیدار کنم و اذیت بشه ولی چاره ای نیست باباتم که باید بغلت کنه از این ور به اون ور  شما رو رو ببره تا حاضر بشی و تشریف ببری حالا باید توخونه عکساتم بزارم

عزیزم اونقدر با لباس مدرسه خوشگل میشی دوست دارم همش بغلم بگیرمت و نگات کنم

راستی چند روز قبل مدرسه ها تولدت بود مامان و باب چقدر تلاش کردن تا بتونن یه تولد خوب همونجوری خودت دوست داری برات بگیریم. عزیزم چون سالا پیش به خاطر مسائلی داشتیم نتونستیم برات تولد بگیریم دیگه سرمونو خورده بودی که تولد من کی میشه تو چرا برام تولد نمیگیری برام کادو بیارن خلاصه خیلی جالب اینکه هر کی رو هم میدیدی ازش یه چیزی میخواستی بهش میگفتی چی بخره منم یه کم خجالت میکشیدم که ببخشیدا بچسات دیگه کادو رو دوست داره و اینا و بلاخره روز تولد مامان که خیلی خسته بود از صبح بدوبدو داشتیم تازه دیشبشم دیر خوابیدم وقتی مهمونا میخواستن بیان دیگه حال حرف زدن نداشتم ولی به خاطر دخملیم خیلی خوشحال بودیم هم من و هم بابات  باب خسرو که کیکتو خودش برات سفارش داده بود از قنادی الف خیلی خوشمزست  میخواست سورپرایزت کنه و واقعنم کیکش عالی بود و خوشگل چقدر با دیدن کیک خوشحا ل بودی واسه خودت بالا پایین میپریدی

و همه مهمونامون اومدنو تولد شروع شد الینا هرکاری دوست داشت با بچه ها میکرد  راستی ماملنی لیدا برات یه مبا دختر توت فرنگی خریده بود که همش رو اون نشسته بودی و تکون نمیخوری نکنه مهسان بشینه رویه مبلت . وقت کادوها شد یه عا لمه کادو داشتی برای باز کردن که خیلی خوشحالی میکردی همه خونه شده بود وسایلای اسباب بازی و عروسک و ........

ایشالالله که دخترم خوشبخت و موفق باشه همیشه و شاد .

حالا بگم از تولدت تو مهد روز 5 شنبه که 25 شهریور بود تولدتو خونه گرفتیم و قبل اون قرالر نبود که خونه بگیرم به خاطر همین تو مهدت  بهشون گفته بودم روز تولدتواونجا میگیریم خلاصه شنبه هم با مهد بابت تولدت برنامه داشتی و باب برات آبمیوه  و دوباره رفتی کیک سفارش دادی و خلاصه اینکه خاله موسیقی هم اومد و مامانی لیدا هم اومد تو مهد پیشت و من و بابا  اداره داشتیم  و وقتی کیک و میخواستیم  از قنادی  گرفتیم  و اومدیم دیدمتو و عکس گرفتیم و خلاصه شما هم و حسابی حالشو بردی . امیدوارم  تا اخر عمرت شاد و سرحال باشی و خوشبخت بشی . 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)