الیناالینا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

الینا برکت زندگی مامان و باباش

ماجراهای الینا خانومی در جزیره کیش سال 93

بعد مدتهای طولانی به وبلاگت اومدم تا از کارای جدیدت واست تعریف کنم که وقتی بزرگ شدی بدونی چه خبر بوده سال 93 مسافرت کیش رفتیم که شما خیلی بهتون خوش ذشت طوریکه حتی دلت نمی اومد  حتی شب ساعت 4 هم بخوابی از خستگی کلافه بودی ولی از رو نمی رفتی  صبح که چشاتو از خواب باز می کردی تا منو می دیدی بی مقدمه میپرسیدی میریم بیرون بریم دیگه  وقتی هم می رفتیم کنار دریا اگه شب بود میگفتی دریا خوابیده چراغاشو خاموش کرده راستی تا شکلات فروشی میدیدی سریع داخل مغازه می شدی  و واسه خودت انتخابم میکردی به همین راحتی بعدم دیگه حالا انتخاباتت مگه تموم میشد ............ ولی خیلی دختر خوبی بودی اذیت نکردی فقط کچلمون کردی یه جا بند نمی شدی دو...
9 ارديبهشت 1393

نماز خواندن الینا

الینا خانومی خونه مامانی میخواست مثل مامانم نماز بخونه خلاصه اونقدر ادای نمازخوندن مامانی رو دراورد که براش مقنعه چادر نمازو سرش کردم و شروع کرد به نماز خوندن چقده خنده دار دعا میخوندی دخملی الهم صل محمد الله و اکبر و همینطوری میشستی و پا میشدی تو سجده هم که می رفتی دیگه بلند نمی شدی وای که چقده بامزه نماز خوندی .................... ...
26 بهمن 1392

ماجراهای الینا در پارک

الینای مامان با دای جونش قرار گذاشت بره پارک و عکس بگیره چشمتون روز بد نبینه تا چشمش به وسایل بازی پارک افتاد دیگه عکس گرفتن یادش رفت و هر کاری دایی سعید انجام داد تا بتونه چهار تا عکس حرفه ای بندازه نشد که نشدیه مدت به خاطر آلودگی هوا و سرمای زمستون من و بابت پارک نبرده بدیمت به خاطر همین از خوشحالی اینکه تو پارکی هل شده بودی نمی دونستی چیکار گنی با کدوم از وسائلا بازی کنی خلاصه هوا هم خیلی سرد بود من و مامانی و دائی سعید  همش دنبالت بودیم تا سعید بتونه یه عکس بگیره و بریم خونه خلاصه بعد از دو ساعت بازی کردن بازم راضی نبودی بری خونه آخرشم با گریه سوار ماشین شدی اینم از ماجراهای الینا خانومی         ...
20 بهمن 1392

شیرین زبانی های الینا خانومی

سلام گل باقالی خانوم  الان که 2 سال و سه ماه و 10 روز و 5 ساعته که به این دنیای پر ازشلوغی و زشت و زیبا پا گذاشتی دخترم همیشه وقتی خسته به خونه میرسم از اینکه صدای قشنگت کل خونه رو پر میکنه خوشحال میشمو انرژی می گیرم  تازگی یا خیلی بامزه شده اونقدر خوشمزه ای که دلم میخواد گازت بگیرم که دلم نمیاد و لی بابجونت اینکارو میکنه و تو هم با پر رویی فراوان نگاش میکنی و خوشتم میاد تازه!!!!!!!!!!!! الینا نگو بلا بگو  میخوام از شلوغیات و شیرین زبونیات بگم که وقتی بزرگ شدی بخونی ببینی که چی بودی تا چشمو باز میکنم میبینم سر وسایل آرایشی مامان رفتی و کلی تلاش میکنی که از تو کشو بروشون داری و بزنی به خودت اگر هم نتونی منو صدا میکنی ...
18 دی 1392

الینا خانومی در کیش مهرماه 92

عکسهای بالا مکانی باستانی از  شهر زیرزمینی در کیش به اسم کاریز الینا در روی درخت انجیر در کیش که به اسم درخت معابد معروف هست الینا خانومی در پدیده شاندیز کیش با جوجه الینا در کشتی تفریحی هر کاری کردیم کلاهتو در بیاری فکر میکردی با کلاهت زیادی خوش تیپ شدی!!!!!!! در نمی آوردیش  اینجا هم باغ گل ...
12 آبان 1392

تولد 2 سالگی الینا جونم

سلام عشقم جیگرم تولدت مبارک مامان 2 سالت  تموم شد به همین سرعت و با اینکه یه کوچولو سخته  تا بزرگ بشی ولی خیلی خیلی زود گذشت  مامان دوستت دارم خیلی جیگری 4 شنبه 27 شهریور ماه که تولدت بود  بالاخره بعد مذاکره های فراوان با بابا تصمیم گرفتیم واست تولد بگیریم تا بهت خوش بگذره چو ن که عاشق تولدی و همش تولد تولد میخونی واسه خودت خلاصه روزی که تولدت بود با خاله رفتی بیرون و منم شروع کردم به انجام تزئینا ت تولد که همشم تم کیتی بود لیوان و بشقاب و سفره روی میز ت  بادکنکات  کیکت خلاصه کلی تزئینات خوشگل انجام دادم و بابا هم کلی کار کرد  تازه درست کردن سالاد الویه هم با باباخسرو بود ولی واقعا" این دفعه خیلی بابا ...
7 مهر 1392